گاهگاهی بر سر قبر دلم می آیم در همان قبرستان که تنت ساخت برای دل من می نشینم به غم وسوگ دلم فاتحه میخو انم وبه اشک چشممم سنگ قبر دل خود می شویم ....... خوب در یادم هست روز تدفین دل بیچاره بینوا جان می داد که توبا دستانت خاک میریخی ,,خوب یادم هست بوی کافور وگلاب بوی خاک ومرده گاهگاهی به تنم می چسبید


حدیث عشق من و تو.........حدیث ابر بهاری به من چه می رسد ای دوست.....ّّّّاز ابن همه غم و زاری تو از قبیله لبخند.... من از قبیله اندوه فضای فاصله صد آه فضای فاصله صد گوه تو از قبیله لیلی آه........من از قبیله مجنون تو از سپیده و نوری.......من از شقایق پرخون تو ازقبیله دریا........من از نژاد کویرم همیشه تشنه وغمگین.......همیشه بی تو اسیرم .



من که در تو زندگانی یافتم من که هستی را ز چشمانت ,,نگاهت یافتم دیگر قرارم نیست, دیگرشکیبم نیست من که درتو مرده ام من که هستی را ز چشمانت ,,نگاهت یافتم من که آلالم میان تیره مویت,صدایت یافتم دیگر قرارم نیست, دیگرشکیبم نیست من که درتو مرده ام من که در یاد و خیا لت مرده ام من که در یاد و وجودت نیستم قصه گوی قلب من,دیگر قرارم نیست..خدا را آسمانها را,گواهی..من که در تو مرد ه ام



به او گفتم تو را دوست دارم رو برگ گل نوشتم تو را دوست می دارم . ولی او شاخه گل را به گردن کودکی انداخت تا او را بخنداند به نسیم گفتم به یارم بگو او را دوست دارم. ناگهان آسمان غرید و ابر تیره گشت .

نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:47 ب.ظ

salam
weblage ghashangi darin sheratoonam khoobe , bazam benevisin, byeeeeeeeeeee

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد